نشستم حساب کتاب کردم اگه قرار باشه چهل هفته تموم زایمان کنم همون پنج فروردین میشه که اولین سونوگرافی گفت. یه چیزی کمتر از شصت روز دیگه احتمالا تو بغلمی عزیزدلم. این روزا هم که هر روز شکمم گردتر و سفت تر و چاقالو تر میشه و من ذوق زده تر، روزا تقریبا حالم خوبه اما دیگه غروب به بعد خسته م و همه جام درد میکنه. پاهامم که ورم کرده حسابی و حتی دمپایی دستشویی هم پام نمیره!. این روزها حس میکنم همونقدر که من فشار رومه و اذیتم و هر دقیقه یه مشکلی دارم، فکر و ذهن میم هم درگیره، البته بیشتر مالی!حالا اونقدر که تا اخر فروردین و خرج و مخارج بیمارستان بکشه نقدینگی هست اما خب حق داره که نگران باشه، نمیدونم چرا این بچه دست به هرکاری میزنه یه مشکلی میخوره. با کلی امید و آرزو این همه پول دستگاه داد و تهش الان چند وقته داره خاک میخوره تو کارگاه و خبری نیست بماند، اینقدم که طلبکارن از چند تا پروژه ای که برداشتن و ملت به روی خودشون نمیارن!!چطوری مردم اینقدر رو دارن آخه؟؟دلم میخواست جمعه برای روز مرد یه کار خاص کنم براش، یه کاری که حتی شده چند دقیقه فکرش دور شه از مشغله های کاری. خودمونو دعوت کردم خونه مامانم، بقیه رو هم گفتم. دورهمی دوست داره، خداکنه بتونه به موقع تعطیل کنه و بیاد. حدود بیست روزه کارش تعطیله و پروژه جدید نداشتن، میره پیش فرهاد.همش خودمو دلداری میدم که میگذره این روزها... نمیدونم خرافاتی ام یا درست فکر میکنم، اما بنظرم تا حد زیادی نرسیدن هامون تقصیر خودمونه!تقصیر من که الان هشت شب گذشته و هنوز نمازمو نخوندم، وقتیم که میخونم حواسم هزارجا پخشه و یهو به خودم میام میبینم سلام دادم و تموم شده. فکر میکنم کم کاری هامونو درست کنیم کار و بارمونم درست میشه. . خدایا؟هنوزم میگم، با این فسقلی که فقط جایی برای نوشتن....
ما را در سایت فقط جایی برای نوشتن. دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : fso1996o بازدید : 108 تاريخ : پنجشنبه 13 بهمن 1401 ساعت: 5:13